loading...
♫♥ سنگ صبور ♥♫
mehdi بازدید : 455 شنبه 29 آبان 1389 نظرات (0)

چه بگویم وقتی از حال خودم بی خبرم
من آشفته میان حس دلتنگی و دلشوره دست در دست خودم دربدرم

چه بگویم که من از دلشوره جگرم می سوزد

و همین دلشوره حس تنهایی الانم را به خیالات و به ترسیدن از این سعی سکوت می دوزد

پس چرا باید گفت یا که اصلاً به چه کس باید گفت

او خودش می داند گل نازم چه گلی است

او خودش می داند در میان سینۀ متورم شده ام چه دلی است

و در این دل چه کسی بی امان می گوید که خدا عاشق توست

چه بگویم ای دوست

یا که شاید هم درد

یا تو ای عشق عزیز

گاه گاهی که میان رویا

دست چون برف زمستان تو را می گیرم

ابر کم طاقت و بی صبر دلم می بارد

ساکت و بی آهنگ

دل دلتنگی من چند روزی است که دیوانه شده

بند و زنجیر و حصار سینه بس که تقلا کرده و می جنبد پاره شده

جان من می کاهد

نفسم را تنگ گرفته حالا

و از دوچشمم هستیش را می خواهد

به خدا من بیچاره از او بی خبرم

نفسم را ول کن

یا که حالا یا دیر

من خودم می میرم

جان من را تو نگیر ای دل من

من خودم از غم دوری گلت یا که حالا یا دیر میمیرم...

برچسب ها من خودم میمیرم... ,
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط زهرا در تاریخ 1348/10/11 و 17:49 دقیقه ارسال شده است

خیلی قشنگ بودآجی جون یکمی هم غمناک یکم شعرای شاد بنویس آجی ! در هر صورت خیلی قشنگ بود شکلک

این نظر توسط sara در تاریخ 1348/10/11 و 10:06 دقیقه ارسال شده است

گفت ما را هفت وادی در ره است

چون گذشتی هفت وادی،درگه است
وا نیامد در جهان زین راه کس
نیست از فرسنگ آن آگاه کس
چون نیامد باز کس زین راه دور
چون دهندت آگهی ای ناصبور؟
چون شدند آن جایگه گم سر به سر
کی خبر بازت دهد ای بی خبر؟
هست وادی طلب آغاز کار
وادی عشق است از آن پس ، بی کنار
پس سیم وادی است آن معرفت
پس چهارم وادی استغنا صفت
هست پنجم وادی توحید پاک
پس ششم وادی حیرت صعبناک
هفتمین وادی فقر است و فنا
بعد از این روی روش نبود تو را
در کشش افتی روش گم گرددت
گر بود یک قطره قلزم گرددت

وادی اول:طلب

ملک اینجا بایدت انداختن
ملک اینجا بایدت درباختن
در میان خونت باید آمدن
وز همه بیرونت باید آمدن
چون نماند هیچ معلومت به دست
دل بباید پاک کردن از هرچه هست
چون دل تو پاک گردد از صفات
تافتن گیرد ز حضرت نور ذات

وادی دوم:عشق

کس درین وادی بجز آتش مباد
وان که آتش نیست عیشش خوش مباد
عاشق آن باشد که چون آتش بود
گرم رو و سوزنده و سرکش بود
عاقبت اندیش نبود یک زمان
درکشد خوش خوش بر آتش صد جهان

وادی سوم:معرفت

چون بتابد آفتاب معرفت
از سپهر این ره عالی صفت
هر یکی بینا شود بر قدر خویش
بازیابد در حقیقت صدر خویش
سر ذراتش همه روشن شود
گلخن دنیا بر او گلشن شود
مغز بیند از درون نه پوست او
خود نبیند ذره ای جز دوست او

وادی چهارم:استغنا

هفت دریا یک شَمَر اینجا بود
هفت اخگر یک شرر اینجا بود
هشت جنت نیز اینجا مرده ای است
هفت دوزخ همچون یخ افسرده ای است

وادی پنجم:توحید

رویها چون زین بیابان درکنند
جمله سر از یک گریبان برکنند
گر بسی بینی عدد، گر اندکی
آن یکی باشد درین ره در یکی
چون بسی باشد یک اندر یک مدام
آن یک اندر یک ، یکی باشد تمام

وادی ششم:حیرت

مرد حیران چون رسد این جایگاه
در تحیر ماند و گم کرده راه
گر بدو گویند"مستی یا نه ای؟
نیستی گویی که هستی یا نه ای؟
در میانی یا برونی از میان؟
برکناری یا نهانی یا عیان؟
فانیی یا باقیی یا هردویی؟
یا نه ای هردو ، تویی یا نه تویی؟"
گوید:"اصلا می ندانم چیز من
وان "ندانم" هم ندانم نیز من
عاشقم اما ندانم بر کیم
نه مسلمانم نه کافر پس چیم
لیکن از عشقم ندارم آگهی
هم دلی پر عشق دارم هم تهی"

وادی هفتم:فقر و فنا

بعد از این وادی فقر است و فنا
کی بود اینجا سخن گفتن روا
عین وادی فراموشی بود
گنگی و کری و بیهوشی بود


کد امنیتی رفرش
درباره ما
عزیزم: نقطه سر خط.!!! بی وفاییت شده عادت. تو نوشته بودی دیدار .... سه تا نقطه تا قیامت! عزیزم: نقطه سر خط. تلگرافی شده نامت. قلبم و مچاله کردی توی نقطه چین نامت. زیر درد و خط کشیدی ضربدر زدی رو اسمم. تا بدونی که به اسمم تا دم جونم طلسمم. عزیزم: نقطه ته خط. برو با خیال راحت. به تو تقدیم این ترانه. عوض جواب نامت.....
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 172
  • کل نظرات : 338
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 23
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 30
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 32
  • بازدید ماه : 42
  • بازدید سال : 1,672
  • بازدید کلی : 199,277
  • کدهای اختصاصی